شب عاشورا

از دانشنامه‌ی اسلامی

شب عاشورا شب دهم محرم سال ۶۱ هجرى است که فردای آن واقعه عاشورا به وقوع پیوست و امام حسین علیه السلام و یارانش در آن واقعه به شهادت رسیدند. شب ‌عاشورا را امام حسین‌ علیه السلام از سپاه عمر سعد مهلت ‌خواست تا به عبادت و تلاوت قرآن بپردازد. امام حسین علیه السلام در آن شب، براى یارانش سخنرانى کرد و از اتفاقی که در انتظار آنهاست بدانها خبر داد و عقد بیعت با خود را از گردن آنها برداشت که اگر می خواهند بازگردند، اما آنان بر سر عهد خود ماندند و مراتب اخلاص و وفاى خویش را در سخنرانی‌هاى پرشور خود ابراز کردند.

تنظیم امور خیمه‌گاه

امام حسین علیه‌السلام که تجربیات ارزنده‌ای از نبرد با دشمنان داشت، با همان یاران اندک خود، تمام جوانب جنگ و دفاع بایسته را ملحوظ می‌داشت و از پیش برای آن تصمیمات لازم را اتخاذ می‌کرد. آن حضرت، برای دفاع بهتر در برابر تهاجم احتمالی دشمن، دستور داد که خیمه‌ها را به یکدیگر نزدیک کرده و با طناب‌های محکم آن‌ها را به هم پیوند دهند و در اطراف خیمه‌ها خندقی حفر کرده و آن‌ها را از خار و هیزم انباشته کنند، تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف آنان را با خندق‌هایی شعله‌ور مواجه کرده و از یک طرف با نیروهای تدافعی خویش در برابر دشمن ایستادگی کنند. این تصمیم و تدبیر آن حضرت، بسیار اثربخش و کارساز بود. زیرا بارها دسته‌هایی از اراذل و گروه‌های جنایت پیشه سپاه عمر بن سعد، قصد هجوم به خیمه‌گاه امام حسین علیه‌السلام را نمودند ولی با انبوهی از آتش مواجه شده و از ادامه کار خود منصرف گردیدند.

در امالى صدوق از حضرت صادق علیه السّلام پس از نقل گفتگوى حسین علیه السّلام با یاران خود روایت کرده است که: آن حضرت بفرمود بر گرد لشکر خود گودالى مانند خندق کندند و بفرمود تا از هیمه بیاکندند و على اکبر فرزند خود را بفرستاد با سى سوار و بیست پیاده تا آب آوردند و سخت ترسان بودند ...آنگاه با اصحاب فرمود: برخیزید و آب بنوشید که آخرین توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید و جامه‏‌هاى خود را بشویید تا کفن شما باشد.

فرصت گرفتن برای یک شب عبادت

عصر روز تاسوعا، عمر بن سعد سپاهیانش را به سمت خیمه های امام حسین علیه السلام گسیل داشت. عبّاس بن على علیه السّلام با او گفت: برادر این گروه آمدند. حسین علیه السّلام برخاست و به عباس علیه السلام گفت: جانم بفداى تو، سوار شو و آنان را ملاقات کن و بپرس چه تازه اتّفاق افتاده است و براى چه آمده‏‌اند؟

عبّاس با بیست سوار مقابل آنها رفت و گفت: مقصود شما چیست و چه مى‏‌خواهید؟ گفتند: فرمان امیر آمده است که با شما بگوییم یا به حکم‏ او سر فرود آرید، یا با شما کار زار کنیم. گفت، شتاب مکنید تا نزد ابى عبدالله روم و آنچه گفتید بر او عرضه دارم. بایستادند و گفتند: نزد او رو و او را بیاگاهان و هر چه گفت براى ما پیام ‏آور.

پس عبّاس علیه السلام دوان سوى حسین علیه السلام بازگشت و خبر بگفت. امام علیه السلام فرمود: نزد آنها بازگرد و اگر توانى کار را به فردا انداز و امشب بازگردانشان، تا براى پروردگار نماز گزاریم و او را بخوانیم و استغفار کنیم، خدا داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.

پس عباس نزد آن قوم آمد و پیغام امام را به آنها رساند. آنها پذیرفتند و عباس علیه السلام بازگشت و رسولى از جانب عمر سعد با او آمد، در جایى که آوازرس بود بایستاد و گفت: ما تا فردا شما را مهلت دهیم، اگر تسلیم شوید شما را نزد امیر عبیدالله زیاد مى‌‏فرستیم، اگر سرباز زنید شما را رها نکنیم، و بازگشت.

شب عاشورا به عنوان آخرین شب زندگانی امام حسین علیه‌السلام و یاران وفادارش، برای آنان بسیار باارزش و مغتنم بود. آنان از این شب، بیشترین و بهترین بهره‌های معنوی و عرفانی را تحصیل کرده و تا بامدادان روز عاشورا به راز و نیاز، مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده‌داری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند.

در شب عاشورا، آن چنان مناجات ملکوتی امام و یارانش در فضای کربلا پیچیده بود، که در روایات چنین تعبیر شده «و لهم دَویّ کَدَوی النحل، مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد؛ صدای زمزمه ناله آنها همانند آوای بال زنبور عسل شنیده می شد، بعضی از آنها در رکوع، و بعضی در سجده، و جمعی ایستاده و گروهی نشسته مشغول عبادت بودند». همین سوز و گداز مناجات آنها، آن چنان دشمن را تحت تاثیر قرار داد که سی و دو نفر از آنها همان شب به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوستند.

گفتگوی امام حسین با اصحاب

امام حسین علیه السّلام اصحاب خود را نزدیک غروب جمع کرد و گفت: «خداى را ستایش مى‌‏کنم بهترین ستایش و او را سپاس مى‌‏گویم بر خوشى و بر سختى، بار خدایا تو را سپاس‏گزارم که به نبوّت ما را بنواختى و قرآن را به ما آموختى و در دین بینا گردانیدى و ما را چشم و گوش و دل دادى، پس ما را از سپاسگزاران شمار. اما بعد، من اصحابى ندانم باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و نه خانواده‏‌اى فرمان‌بردارتر و به صله رحم پاى بسته‌‏تر از خاندان خود. پس خدا شما را جزاى نیکو دهد از من و من گمان دارم با اینان کار به جنگ و ستیز کشد و همه شما را اذن دادم بروید و عقد بیعت از شما بگسستم و تعهّد برداشتم، اکنون شب است و تاریکى شما را فرو گرفته است، آن را شتر سوارى خود انگارید و هر یک دست یک‌تن از اهل بیت مرا بگیرید و در ده‌ها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج دهد، براى آنکه این مردم مرا مى‌‏خواهند و چون بر من دست یافتند از طلب دیگران مشغول شوند.»

پس برادران و پسران و برادرزادگان و دو پسر عبدالله جعفر گفتند: این کار براى چه کنیم؟ براى اینکه پس از تو زنده مانیم؟ خدا نکند که هرگز چنین شود. و عبّاس بن على علیه السّلام آغاز سخن کرده بود و آن جماعت پیروى او کردند و مثل او یا نزدیک به گفتار او سخن گفتند.

پس حسین علیه السّلام با بنى عقیل فرمود: کشته شدن مسلم شما را کفایت کرد، پس شما بروید اذن دادمتان. گفتند: سبحان اللّه مردم چه مى‏‌گویند مى‌‏گویند بزرگ و سالار خود و عموزادگان خود را که بهترین اعمام بودند رها کردیم و با آنها تیرى نیفکندیم و نیزه و شمشیرى بکار نبردیم‏ و ندانیم چه کردند. نه، قسم به خدا چنین نکنیم و لیکن به مال و جان و اهل مواسات کنیم و اینها را در راه تو دربازیم و کارزار کنیم و هر جاى تو روى ما با تو رویم. زشت باد زندگى پس از تو.

و مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: آیا ما دست از تو برداریم؟ نزد خداوند در اداى حق تو بهانه ما چه باشد؟ به خدا سوگند این نیزه را در سینه آنها فرو برم و به این شمشیر تا دسته آن در دست من است بر آنها بزنم و اگر سلاح نداشته باشم سنگ بر آنها افکنم. قسم به خدا ما تو را رها نمى‏‌کنیم تا خدا بداند پاس حرمت رسول را در غیبت او داشتیم درباره تو و اللّه اگر من دانستم که کشته مى‏‌شوم باز زنده مى‌‏شوم باز سوخته مى‏‌شوم باز زنده مى‌‏شوم باز کوبیده و پراکنده مى‌‏شود و هفتاد بار با من این کار کنند باز از تو جدا نمى‏‌شدم تا نزد تو مرگ را دریابم. پس چگونه این کار را نکنم که کشتن یک بار است پس از آن کرامتى که هرگز به پایان نرسد.

و زهیر بن قین بجلی برخاست و گفت: دوست دارم کشته شوم باز زنده شوم، باز کشته شوم و همچنین هزار بار و خداوند کشتن را از تو و این جوانان اهل بیت تو بازگرداند.

و دیگر اصحاب گفتند: سوگند به خداى که از تو جدا نمى‌‏شویم و لیکن جان ما فداى جان تو است با گلوگاه و پیشانى و دست تو را نگاهدارى مى‌‏کنیم. وقتى ما کشته شدیم آنچه بر ما بوده است وفا کرده‌‏ایم و انجام داده‌ایم.

سخنان امام حسین با حضرت زینب

امام سجاد علیه السلام می فرماید: آن شب که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمّه‏‌ام زینب پرستارى من مى‏‌کرد ناگاه پدرم برخاست و در خیمه دیگر رفت و «جَون بن حُوَی» مولاى ابى ذر غفّارى نزد او بود و شمشیر او را اصلاح مى‌‏کرد و پدر من مى‏‌گفت:

یا دهر افّ لک من خلیل‏ کم لک بالاشراق و الأصیل‏

من صاحب و طالب قتیل‏ و الدّهر لا یقنع بالبدیل‏

و انّما الامر الى الجلیل‏ و کلّ حىّ سالک سبیلى‏

یعنى: اى روزگار افّ بر تو باد که بد دوستى، چه بسیار در بامداد و شام یار خود و طالب حق را کشته‌‏اى و روزگار بدل قبول نمى‌‏کند. کار واگذارده به خداوند بزرگ است و هر زنده بر این راه که من روم رفتنى است.

امام دو بار یا سه بار این ابیات را تکرار کرد تا من مقصود وى را دریافتم. پس گریه گلوى مرا بگرفت و سکوت کردم و دانستم بلا فرود آمد و اما عمه‏‌ام زینب آنچه من شنیدم بشنید و رقّت قلب و زارى کردن شأن زنان است خوددارى نتوانست، برجست با سر برهنه و دامن‏کشان رفت تا نزد پدرم و گفت: «واثکلاه لیت الموت اعدمنى الحیوة الیوم ماتت امّى فاطمة و ابى علىّ و اخى الحسن علیهم السّلام یا خلیفة الماضین و ثمال الباقین؛ واى از این مصیبت کاش مرگ آمده و زندگانى مرا نابود کرده بود امروز مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن- علیهم السّلام- از دنیا رفتند اى جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان.».

پس حسین علیه السّلام سوى او نگریست و گفت: یا أخیة لا یذهبنّ حلمک الشّیطان»: اى خواهرک من بردبارى تو را شیطان نبرد. و اشک در دو چشمش بگردید و گفت: «لو ترک القطا لنام»: اگر مرغ سنگخوار را به حال خود بگذارند مى‌‏خوابد

پس عمّه‏‌ام گفت: «یا ویلتاه أفتغتصب نفسک اغتصابا فذاک اقرح لقلبى و اشدّ على نفسى». یعنى: آیا تو را به ستم مى‏‌گیرند و این دل مرا بیشتر خسته و آزرده کند و بر جان من سخت دشوار و گران است.

آنگاه سیلى بر روى خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش بیفتاد. حسین علیه السّلام برخاست و آب‏ بر روى او ریخت (تا بهوش بازآمد) و با او گفت: «اى خواهر از خداى بترس و به شکیبایى از جانب خداى تسلّى جوى و بدان که اهل زمین مى‌‏میرند و اهل آسمانها نمى‌‏مانند و هر چیز فانى شود مگر وجه اللّه، همان خدایى که خلق را به قدرت خود آفرید و باز آنها را برانگیزاند و بازگرداند و خدا خود تنهاست، جدّ من بِه از من بود و پدرم به از من و مادرم و برادرم بهتر از من بودند و من و هر مسلمانى را باید به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تأسّى جستن؛ و به امثال این سخنان او را تسلیت داد و با او گفت:

«یا أخیة انّى اقسمت علیک فابرّى قسمى لا تشقّى علىّ حبیبا و لا تخمشى علىّ وجها و لا تدعى علىّ بالویل و الثّبور اذا انا هلکت». اى خواهر من تو را سوگند مى‌‏دهم سوگند مرا راست گردان گریبان بر من مدر و روى نخراش و چون من هلاک شوم زارى و شیون بر من بلند مکن. آنگاه زینب را نزد من آورد و بنشانید و نزد اصحاب رفت.

اعمال شب عاشورا

در کتاب مفاتیح الجنان اعمالی برای این شب ذکر شده است از جمله:

  • احیا و شب زنده داری در این شب: در روایتی از رسول خدا‌ (صلى اللّه علیه و آله) آمده است هر کس این شب را احیا بدارد، گویا عبادت همه فرشتگان را انجام داده است.
  • صد رکعت نماز، در هر رکعت بعد از حمد، سه بار سوره اخلاص خوانده شود و پس از پایان صد رکعت، هفتاد بار بگوید: «سُبْحانَ الله وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاَّ بِالله الْعَلِی الْعَظِیمِ».
  • چهار رکعت در آخر شب، در هر رکعت بعد از حمد، ده بار آیة الکرسی، ده بار سوره توحید، ده بار سوره فلق و ده بار سوره ناس خوانده شود و پس از پایان، صد مرتبه سوره توحید را بخواند.

پانویس

  1. دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص۱۹۸
  2. دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص۱۹۳-۱۹۴
  3. نک: الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ص ۹۰۱؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۴۲؛ لهوف (سید بن طاووس)، ص ۱۰۹.
  4. اللهوف، ابن طاوس، ص۹۴
  5. دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ص۱۹۵ و ۱۹۶
  6. قطا مرغى است که نام او به فارسى اسفرود است و به ترکى با قرقره و معروف به سنگ خوار است براى آنکه در سنگستانها بسیار مى‏‌باشد نه آنکه راستى سنگ خورد.
  7. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، اعمال شب عاشورا.

منابع

  • سید بن طاوس‏، اللهوف على قتلى الطفوف‏، تهران، جهان‏، ۱۳۴۸ ش‏.
  • ابوالحسن شعرانى، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمى)‏، قم، هجرت‏، ۱۳۸۱ ش‏.
  • جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
  • مؤسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام.
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها